اش نذری :)
منم بهشون پی ام دادم و گفتم ک خانم ما میخایم گندم و بلغور بگیریم
چ مقدار نیاز دارید برای این اش اگ میشه بگید بهمون
ایشونم گفتن 4 کیلو و پرسیدن خونتون نزدیکه ؟!
منم گفتم بله و گفتن ی زحمتی واسه مادر داریم
منم گفتم شمارتون بدید ک مامانم باهاتون تماس بگیره
ایشونم شمارشونو گذاشتن و مامانم تماس گرفتن
فرداش من رفتم مدرسه و قرار بود صبحش اینا حبوبات بیارن خونمون
( ی حس خیلی مسخره و بدی داشتم ک مدرسه قراره بیاد خونمون )
از مدرسه اومدم و دم در بودم دیدم مامانم میگ نگین خدا نکشتت😂
گفتم چراااااااااا نگووو معلممون ی گونییییییییی نوخود کثیف و پاک نشده اورده
ک مامان من همرووو پاک کنه سری ب سری بزاره بپزه قشنگ😂
ک فرداش بیان ببرن و اش بار بزارن
تا شب مامان من سری ب سری گذاشت و حبوبات پختن
فرداش من رفتم مدرسه و امتحان ریاضی داشتیم زنگ اول
ینی سشنبه ک مامان بزرگم اومد خونمون مراقب نلین
و مامانمم اومد مدرسه کمک واسه آش
زنگ سوم دینی داشتیم تدریس تموم شد و ب معلم گفتیم
میشه بریم حیاط ؟! :))))))
اونم گفت برید ک ما رفتیم حیاط من دیدم مامانم صدام میکنه
و منم صبارو صدا کردم و بهمون گفتن تزیین اش با شما
مام شروع کردیم ظرفای معلمارو اماده کردیم بعدش قابلمه هاشون :|
و بعدشم زنگ خورد بچه ها همه اومدن و مامانا اش ریختن یکی از بچه ها کشک
منم نعنا داغ و ی مادر دیگ قاشق میزاشت میداد بچه ها
منم ک رحم نمیکردم و بچه ها پارتی بازی میکردن از اونور میومدن سمت من
ک اش براشون بیشتر بریزن و منم براشون پر کنم نعنا داغ :)))))
کلا خم بودم دیگ کمرممم انقدررر درد میکردا
ولی خب اخرش خیلی کیف کردم بچه ها ک میرسیدن بهم میگفتن
اجرت با امام حسین :)
بعدشم بردنمون نماز خونه مراسم بود
از بوی جوراب ک نگم براتون😂
با چای و حلوا پدیرایی شدیم
خداوکیلی مداحش هم خیلی قشنگ خوند , برقا هم خاموش >>>>>>
تو تزییناتشون گل نرگس داشتن منم ک عاشقققق دلم واسشون رفت
معلممون ی شاخشو داد بهم وای بوش خداست >>>>>
دیگ زنگ خورد و اومدیم خونه.....