دیروز همه درگیریم این شده بود که تا 3 مدرسم
ناهار چیکار کنم ک از گشنگی نمیرم
خوراکی چایی بردم و دوتا لقمه و ی کیک
خلاصه رفتم مدرسه امتحان زبان دادم
بعدش فیزیک اومد و بگه های فیزیک نشونمون داد
خیلی بد دادم خیلی خیلی خیلی زیااااد :)
شرمنده خودم شدم🙂😭
بعدش زنگ ناهار بود و رفتم یساندویچ بندری گرفتم
از پارسالیا خوشمزتر بود
اومدیم کلاس , کلاس ی بوگنده ساندویچ
و چپس سرکه ای و پیاز جعفری و ... اینا گرفته بود
ادکلن اینام نداشتیم
فندک گرفتیم از یکی زا بچه ها کاغذ اتیش زدیم
تا بو اتیش بپیچه و بوی بد بره😂 ینی در حین انجامش ترکیده بودیم
و بعدشم کلاس ریاضی شروع شد :)
وسطای کلاس بود ساعت 2 و خورده ای دیدم معاون
اومد دم کلاس , مامانم غذا اورده بود برام
دوتا اسنک واااای من و ستاره ب شدتتت گشنمون بودش
یکیش من و شیدا خوردیم , دشاتم میخوردم ک استادم دیدتم
گفت داری پیتزا میخورییییییییی😋😂
گفتم نننننن شیدا گفت اسنکههه
گفت ای نامردددددد بعدی رو ک هنوز وا نکرده بودم
دادم شیدا بهش تارف کنه و قبول کردددد😂
فکنم خیلی گوشنش بود تا گاز زد گفت اومممم😋😂
مامانت فکنم ازون ماماناییه ک لازانیاهاشم خوشمزستتتت
گفتم بلههههه پاستاهاشم خوشمزست
گفت ن پاستا زیاد علاقه ندارم
گفتم تازه باابام ی پنه هایی درست میکنههه😋😂
قشنگ بدبخت دلش اب افتاده بود
ی سه گوش خورد و بعدش کلی ازم تشکر کرد
اون روز سر کلاس انقدر خندیده بودیم
ک اصلا خستگیو حس نمیکردم :) خیلی خوب بودش😂😁