جمعه گذشته با یکی از دوستای پدر هماهنگ کردیم
که برای ناهار خانوادگی بریم بیرون
راستش من حال روحیم اوکی نبود و نمیخواستم برم
ولی خب ابا اصرار و التماس و قسم و ایه بلند شدم رفتم🙂😂
حاضر شدم و مامان ظروف غذاخوری مسافرت و میوه برداشت
منم رفتم خوراکی خریدم چیپس و پفک و 3 تا ابمیوه واس خودمون
باباهم واس ناهار جوجه گرفت کباب کنیم
زعفرونی و سبزیجات و یکمم دل 🤤😂❤
رفتیم سمت کردان و یکم بالاتر رسیدیم ورده ک همون برغان
قبل اینکه برسیم رفتیم لباس فروشی دختر عمویه مامانم کردان
هدف این بود بریم تا دوستامون بیان ی سلام کنیم و زود برگردیم
ولی نمیدونم چیشد یهو دیدم تو اتاق پرووم😑😂
مامانم ی لباس خرید منم ی کت و شلوار اونم چ رنگییییییی !
کرم و صورتییی شاد و شنگول😐😂😂😂😂
دیگ اومدیم سمت ماشین و اونام رسیدن
ی جای خوب پیدا کردیم و حصیر انداختیم و وسایل چیدیم روش
منم گفتم تا وقت ناهار نشده یکم عکاسی کنم
از برگا درختا اتیش اب عکس گرفتم
پاهامو گذاشتم تو اب فیلم گرفتم خیلی قشنگ شد :)
دیه خودمو جم و جور کردیم و رفتیم برای ناهار
واقعاااا خوشمزه بود اللخصوص زعفرونیش انقدر کتف خوردما
ولی از سبزیجاتش اصن خوشم نیومد :///
یجور شده بود بعد ناهار فقط میخواستم لش کنم
حصیر بردم نزدیک اب و زیر و درختا ی جای دنج و دراز کشیدم
و همچنان دلم میخواست بوخورم
چیپس و اوردم باز کردم و دوتایی نشستیم خوردیم و بعدشم دراز کشیدم
وای خیلی خوب بود بعدشم رفتیم پیش خانواده کلی گردو خوردم😂
دیگ نزدیکای غروب شد و رفتیم سمت ماشینا
گفتیم ی دوریم بزنیم و بریم سمت امام زادشون
چ ارامستان قشنگ و سرسبزی داشتن💚🌱
همه رفتن دسشویی ک وضو بگیرن و تخلیه
اما بنده همچنان معدم جا داشت و نیازی نداشتم از همه هم بیشتر خوردم😂
برگشتیم توراه بستنی خوردیم و رفتیم سمت ماشین و راه افتادیم
تراااااافیک همه ملت دشاتن برمیگشتن
ولی باحال بود هوا تاریک همه ماشینا خاموش تو خیابون
سیستما روشن بزن و برقص😂🍓
خوب بود حوصلمون سر نرفت و دیگ راه باز شد و اومدیم
عکسارو براتون میزارم حتما