روزِ سومِ سفر شمال💙
ببخشید ی چند روزی ک از مسافرت اومدیم
حالم اوکی نیست دلهره و استرس کارنامه رو دارم
نمیتونم بخونم بنویسم و پست هامو تکمیل کنم :)
ولی گفتم بیام این سفرنامه رو تموم کنم😉💙
خب اون شب ک از مهمونی اومدم براتون نوشتم و بعدش خوابم برد
صبح بیدار شدم و صبحونه مفصل و خوشمزه ای ک اماده کرده بودن خوردم
و بعدش ساکارو مرتب کردیم و بستیم و گذاشتیم تو ماشین
بهمون اب نارنج و بهار نارنج و یکم سبزی شمالی و دلاللل دادن بهمون
و یکم میوه واسه مسیر :)
منم ک مسیر جاهای سرسبز بیدار بودم و بقیش خواب
از اب علی ( دوغ اب علی میشناسید ؟ ) ماست چکیده خریدیم
و فروشگاهای شمالی مسیر مامانم کفگیر چوبی
نخندید ناموسا قرار شد ریز ب ریز بنویسم واستون دیگ😑😂😂
باورتون میشه برای اولین بار سل با چشای خودم دیدم
شتااب زیاد و پر از کثافت و گل و لای😐
از تونل مونلام گذشتیم و وارد شهرک غرب تهران شدیم😂
بعد از غرب رفتیم ب شرق و خارج شدیم و وارد کرج شدیم
و بعدشم رسیدیم خونه خودموووون :)))))))))
ینی من از همون اب علی فهمیدم کارنامه قرار بیاد استرس و دل دردم گرفت
چقدررررررر حس بدی داشت زهرمارم شد قشنگ😑💔